سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موج
 
قالب وبلاگ
نویسندگان

باسمه تعالی

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن

وز مردم بی درد ندانی که چه دردی است

چقدر سخت است آدمی در محیطی گرفتار شده باشد که هیچکس حرف او را نمی فهمد ...

البته این سختی نصیب هر کسی هم نمی شود ...

اولیاء الهی بیشتر از همه دچار این مشکل عظمی هستند ...

ای واهب العطیا !

هرگز ما را دچار این بلا مفرما ...

چرا کفر می گویم، مگر خداوند هم بدی کسی را می خواهد ...

هر چه صلاح می دانی بر ما فرو فرست ...

همین وبس


[ پنج شنبه 88/1/13 ] [ 6:43 عصر ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

باسمه تعالی

گاهی اوقات یک سوء ظن دنیایی را متلاطم می کند ...

شاید ما هم گرفتار همین سوء ظن شده باشیم ...

شاید هم از ناتوانی ما در تفهیم مطلب به فرد مقابل باشد ...

شاید هم به خاطر عجول بودن دو طرف باشد ...

نمی دانم ...

هر چه هست وقتی اعتماد بین دو نفر حتی به اندازه خیلی کم هم خدشه دار شود خیلی سخت است به حالت اولیه برگردد ...

ولی این را هم می دانم که بدست آوردن حسن اعتماد در چنین مواقعی ناممکن نیست ...

بالاخره هر دستاوردی در زندگی انسان حاصل تلاش و کوشش اوست ...

اینجاست که می فهمم « شهادت در راه خدا زحمت دارد » یعنی چه ...

باید اینقدر زحمت کشید تا گوشه ی چشم محبوب به ما بیفتد ...

الها !

هر چه مصلحت ماست بر ما فرو فرست ...

هیچ اصراری ندارم که حتما به مراد دل خود برسم ...

آخر همچو تویی همه کاره ی این عالمی ...

اگر بنا باشد اتفاقی بیفتد خود با حکمت بی بدیل خود آن را هدایت خواهی کرد ...

همین وبس

یا علی


[ چهارشنبه 88/1/12 ] [ 6:15 عصر ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

باسمه تعالی
می نگارم تا فقط در وجودم نماند ...
چند روزی است دلشوره ی عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفته است ...
گاهی اوقات حتی خواب را هم از من می گیرد ...
آیا او هم همینطور است ...
حس عجیبی است ...
خدا می داند کی باید از این نگرانی خارج شوم ...
شاید هم امتحان الهی باشد ...
مانند این است که پس از یک سال و نیم دوباره زخمی قدیمی سر باز کند ...
خدایا !
تو خود عاقبت ماجرا را ختم به خیر فرما ...
می دانم ما کمترینیم که بخواهیم یا نخواهیم ...
آخر گاهی اوقات خواستن ما خلاف مصلحت توست و گاهی نخواستنمان هم ...
باری به هر جهت ...
شد، شد نشد، نشد ...
همین وبس

 


[ چهارشنبه 88/1/12 ] [ 12:20 عصر ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

به نام حضرت دوست

الان که در حال نگارش این مطلب هستم در دل نگرانی عجیبی دارم.

آیا در آینده چه خواهد شد.

ولی به یک چیز اعتقاد دارم.

خداوند حکیم.

ولی چه کنم که هنوز با این همه رئوفی و مهربانی به او که همه وجودم از اوست اعتماد کافی ندارم.

و اعتماد می کنم به دو دوتا چهارتی ذهن کوچکم.

الهی!

طوری هدایتم کن که به هیچ کس غیر از خودت اعتماد نکنم و فقط خودت تکیه گاهم باشی، و اگر با کسی همراه و هم گام می شوم به خاطر تو باشد.

معبودا!

همان آرامشی را نصیبم کن که در دوستانت زیاد دیده ام و همیشه حسرت لحظه ای از آن را خورده ام.

فقط برای خودت

همین وبس


[ چهارشنبه 87/12/21 ] [ 1:46 صبح ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

باسمه تعالی

تا دیروز هر آنچه در سینه داشتم در دفترچه می نوشتم از این پس در این محیط غریبانه

خدایا !

فقط تو می دانی ومن

الها!

حوایج شرعیه تمامی آنانی که به درگاهت دست می یازند برآورده بفرما

همین وبس


[ شنبه 87/12/17 ] [ 10:0 عصر ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 175
کل بازدیدها: 89827