سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موج
 
قالب وبلاگ
نویسندگان

باسمه تبارک و تعالی
علیک السلام عزیزترینم
امیدوارم در سایه سار عنایات قادر متعال و تفضلات ولی الله الاعظم حضرت ولی عصر روحی له الفداء ایام به کامتان باشد  و در راه پرفراز و نشیب کمال انسانی موفق و فیروز .
مرحم زخمهای وجودم !
الهام عزیز
خدا را شاکرم که به دلبندم توفیق داد قتلگاه بهترین یاران خمینی قدس سره را از نزدیک ببیند و با تمام وجود به حقانیت این راه مقدس پی ببرد .
الهامم !
راستی چطور می شود انسانهایی با اختیار تمام به اشاره ی ولی خود به راحتی از زندگی مادی خود و دنیای فانی عبور نماییند ؟
 مگر انتهای این راه به کجاست که با چنان شتابی عظیم از یکدیگر سبقت می گرفتند و عروس مرگ را به آغوش می کشیدند ؟
پاسخ را به تو و دیگران وامی گذارم ...
همسر نازنینم !
ما انسانها اگر کمی با خود فکر نماییم قطعا به این نتیجه خواهیم رسید که سراسر زندگی دنیوی جهاد و مبارزه است، روزی به مانند مردان مرد اسلحه کارساز بود و روزی دیگر تهذیب و مبارزه نرم، روزی دشمن تمام عیار و آشکار در برابر حق صف می کشید و امروز موذیانه و مخفی .
یادم نرود : ما آدمها از زمان جدمان حضرت آدم علیه السلام تا کنون در کشمکش جنگ هستیم، آخر دشمنی داریم دیرینه و لجوج، دشمنی داریم که به عزت و بزرگواری خدا در عداوت با ما قسم خورده که تا آخر بایستد .
بگذریم که ما گاهی از این دشمن کینه توز غافل می شویم و حتی گاها او را دوست خود می دانیم .
افسر جوان جنگ نرم !
الهام صبورم !
امیدوارم و از خدا می خواهم هم تو را و هم مرا در این وانفسای آخر الزمان سربلند نماید و هیچگاه دشمن شاد نفرماید .
دختر بابا !
من هم در درون خود واویلایی دارم و هر لحظه انتظار دیدار شما را با مدد از خداوند متعال، خاطراتمان و امید اینکه بالاخره لحظه وصال فرا خواهد رسید سپری می نمایم .
در این لحظات ناب و ملکوتی شب از خداوند بزرگ می خواهم :
انس و الفطمان را نسبت به یکدیگر دو صد چندان نماید و ما را در راه رسیدن به قله های انسانیت یاری رساند .
انشاءالله شب و روز خوبی در پیش داشته باشی


همین وبس ...
شیدایی تو
محمد رضا


[ سه شنبه 88/12/18 ] [ 1:37 صبح ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

سلامی به گرمای عشق های بیکران به عزیزترین فرد زندگیم به تو که برام خیلی عزیزی به توکه قراره انشالله و به عنایت پروردگار و با شفاعت ایمه و شهدا پا به پای هم پله های کمال و ترقی را طی کنیم و به کمال و قرب الهی برسیم وانسان کاملی بشیم.

همسر نازنینم!

قبل از هر چیزی از وجود مبارکت تشکر میکنم به خاطر همکاری و همپایی که در سفر جنوب با من داشتی و اجازه دادی و همراهی کردی تا در این سفر مالا مال از معنویت شرکت کبم و و یه ارادت و دوستی خاصی بیشتر از گذشته بین من و شهدا ایجاد بشه و از آن بهره ببرم.

عزیزتر از جانم!

از کجا شروع کنم ؟از اردو برات بگم که در گوشه گوشه آن جای خالیتو حس میکردم و در لحظه لحظه اش به یادت بودم وغیر از دعا برای سلامتی و فرج مولایمان مهدی برای هر دویمان دعا میکردم و از همشون خواستم تا شفاعت هر دومونو بکنن و از خدا بخوان تا مارو به اون آرزویی که در اولین روز ازدواجمون با هم و در کنار شهدای خفته در گلستان شهدای اصفهان کردیم برسونندو خلاصه به قول خودت آنها را واسطه خیر زندگیمان قرار دادم و ازشون خواستم تا ما هم رندگی پر خیر و برکت و معنویتی داشته باشیم و هم مرگ با عزتی در کنار هم و همزمان با هم داشته باشیم.

مکمل وجودم!

 از رزم شبانه در قرارگاه میشداغ در آخرین شب حضورمان در این سفر برایت میگویم که به نوعی جنگ و لحظات سخت آن را در شکلی بسیار ساده تر از آنچه واقعا وجود داشته به طور واقعی برایمان تداعی کرد.اینکه واقعا رزمندگان ما چه شرایط سختی را در آن زمان پشت سر گذاشتند و هر کدام چه شجاعتی داشتند و برای خودشان یلی بوده اند.

از اینکه توانستم به نوعی جنگ را احساس کنم خیلی احساس لذت بخشی داشتم. میدو نی خیلی برام لذت بخش بود لحظه ای که عین رزمنده های زمان جنگ پلاک افسران جوان جنگ نرم را به گردن می انداختیم و پیشانی بند یا حسین مظلوم و یا زهرا را برای نفر جلویی میبستیم و بعد اعزام میشدیم انگار واقعا میخواستیم برویم خط مقدم جبهه.در مسیر رزم فقط ذکر میگفتیم و به یاد خدا بودیم و از خدا کمک میخواستیم.تمام مدت رزم که توپ و تانک و موشک واقعی در بالای سرمان میزدند واقعا به این فکر میکردم که که درطول جنگ در لحظه لحظه حملات چه بر هر کدام از رزمندگان و شهدای ما گذشته و مسایلی از این قبیل که فرصت بیانش نیست.

قربانت گردم !

طی سفر در هر قرارگاهی که میرفتیم عده ای به عنوان خادم الشهدا حضور داشتندکه با ما همکاری بسیاری داشتند و در واقع یه جورایی مسیول هماهنگی کارها را داشتند.

بر حسب علاقه ای که نسبت به حضور در مناطق و خدمتگذاری زایران شهدا پیدا کرده بودم پرس و جو کردم و شرایط این کار را پرسیدم که اگر مایل باشی و شهدا ما را لایق نوکری خود بدانند علاقه مندم در سال آینده انشا الله خودشون شرایط را جور کنند و بتوانیم برای رضای خدا و نوکری زایران بهترین بندگان خدا آنجا حضور پیدا کنیم.

بگذریم.

 فدای وجود پر برکتت گردم !

نزدیک به سه هفته از فراق بین من و تو میگذرد،با تمام فعالیت ها و تجاربی که در مدت حضور در تهران دارم اما دوری از تو و دیگر اعضای خا نواده بسیار برام سخت است و واقعا در لحظات تنهایی زمانی که خیلی دلم برای تک تک اعضای خانواده به خصوص برای تو که از جان هم برایم عزیزتری تنگ میشود کاری جز پناه بردن به خدای صابر ندارم،اکثرا سعی میکنم روبروی برج میلاد بنشینم و خدا را به به بلندای بزرگواری و عظمتش که بلندای برج میلاد در مقابل آن هیچ است قسم بدهم   وازش میخواهم تا بر صبر وتحمل این بنده حقیرش بیفزاید و طاقت دوری عنایت کند تا بتوانم دوریتان را تحمل کنم و به کمک خودش در کارها و درس هایی که درپیش دارم یاریم نماید و این را نه تنها برای خودم بلکه برای شما نیز میخواهم و مطمینم که پروردگار عزیز و بزرگوارم مثل همیشه و بهتر از همیشه عنایت خویش را شامل حالمان میکند، انشا الله.

نورچشمانم!

در پایان امیدوارم هر چه زودتر روی ماهت را ببینم و از خدای بزرگ میخواهم محبتی که خودش به واسطه وجود مقدس امام عزیزم علی ابن موسی الرضا در دلمان نهاد روز افزون نماید و عاقبتمان را ختم به خیر نماید انشا الله    

دوستدارت :الهام


[ دوشنبه 88/12/17 ] [ 2:9 صبح ] [ ساحل آرامش ] [ نظرات () ]

باسمه تعالی

سلام آرام جانم!
ان شاءالله که سفر پر خیر و برکت مناطق مقدس عملیاتی جنوب را به خوبی درک و هضم کرده باشی و از عنایات شهداء والا مقام هشت سال هجوم ناجوانمردانه دنیای کفر علیه مکتب و راه امام خمینی قدس سره بهره وافر برده باشی .
امیدوار و مطمئنم در آن سرزمین نور و حماسه، شهداء را نزد باریتعالی واسطه خیر زندگیمان قرار داده ای .
و اما بعد ...
چند سطر در پاسخ دل نوشته زیبایت !
- از مهربان یار همیشگیمون می خوام بهمون عنایت کنه تا بتونیم شکر گذار عنایت مهدی موعود و امام رئوف علی بن موسی الرضا علیهما السلام باشیم که واسطه وصلتمون شدند!
- از والا مرتبه ترین می خوام کمکم کنه تا در راه اعتقادی که نسبت به من داری و مرا شرمنده می کنی بتونم قدم بردارم و به گرد پای بهترین بندگانش برسم .
نور دیده گانم !
دوری ار وجود پر مهرت گاهی برایم بسیار رنج آور است، در این لحظات است که می فهم انسانهای دلباخته به هم در لحظات فراق چه رنجی می برند .
ساحل آرامشم !
امیدوارم هر چه زودتر لحظات وصال فرا رسد و در کنار یکدیگر روزهای معبود خویش را به انجام وظایف خود به شب ملحق نماییم و بتوانیم ره توشه ای برای سفر پر فراز و نشیب خود فراهم نماییم .
معبودا !
ای چاره ساز هستی !
و ای پناه بی پناهان !
ما را در راه انجام تکالیف و حقوق همسری یکدیگر موفق و موید بدار ...
محبت ما را در دل یکدیگر روز به روز دوچندان بگردان ...
عاقبت هر دویمان را ختم به خیر فرما ...
همین وبس ...


[ یکشنبه 88/12/16 ] [ 12:25 صبح ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی زوج ابانا آدم و امنا حوا فی جنات نعیم و اکرم سارا و هاجر بصحبت قلیل من ابراهیم (ع)و الف بین زلیخا و یوسف الکریم واعز بلقیس لسلیمان و اسلم فی الله العلیم و شرف خدیجةالکبری بصحبةقلبی به المصطفی صاخب الحکم العظیم و اعلی علی و فاطمةالکبری بعرش العظیم و.......قال سبحانه تعالی :و انکحو الایمی منکم و الصالحین من عبادکم ان یکونو فقرأیغنهم الله من فضله و............من یه دفعه بیشتر نمیتونم بخونم تو میخوای گل بچینی،برو بچین میخوای قرآن بخونی بخون،هر کار میخوای بکنی بکن من یکبار بیشتر نمیخونم

علی کتاب الله و سنت رسول الله علیهم اجمعین الهام خانم من از طرف شما وکیلم شما را به عقد دایمی و زوجیت همیشگی و همسری ابدی در آورم جهت آقا محمد رضا به مهریه ای که ذکر میشود......................

با اجازه مولایم مهدی،پدر و مادرم،سایر بزرگتر ها وبا عنایت امام رضا وبا توکل به پروردگار بله.

و اینجوری بود که جریان زندگی ما به طور واقعی و ویژه شروع شد.

آره واقعا اگه اذن مولایم مهدی و عنایت امام رضا که الهی قربونش برم و سایر اهلبیت و مهم تر از هر چیزی اگه توکل به خدا نبود شاید زندگی ای شکل نمیگرفت و الان شما تو حال و هوای خودت بودی و من هم ......

همسر نازنینم و بهترین یارم تصدق اون دل پاک و قلب عاطفیت گردم امشب وقتی دلنوشته زیباتو از تو وبلاگ میخوندم اولین حسی که بهم دست داد حس شکر گذاری به درگاه خالق یکتا بود از اینکه اگه یه عمری با عنایت خودش به هیچ پسری دل نبستم و به خودش توکل کردم و ازش خواستم تا بهترین پسر دنیا را نصیبم بکنه و اون مثل همیشه با بزرگواری و عظمت خودش مرا از این نعمت محروم نکرد و یکی از بهترین بندگان خود را برای همسری این بنده حقیرش برگزید حس خاصی داشتم حسی مالا مال از شکر گزاری و سپاس،سپاس از این همه نعمتی که به من ارزانی داشته حسی مالامال از عشق ،عشق بی پایان ،اول به خودش و بعد به این نعمت بزرگی که خودش بهم هدیه داده و همچنین برای هر دو مون آرزوی عزت و سربلندی و عاقبت بخیری کردم و ازش خواستم تا کمکمون کنه تا در راه پر پیچ و خم زندگی یار و همراه هر دو مون باشه و لطف و کرامت و عنایت خودش را شامل هر دومون کنه تا در این مسیر سخت تا آخرین لحظه عمرمون بتونیم پا به پای هم گام برداریم تا به کمال و قرب الهیش برسیم.

تو همین حال و هوا بودم که دلتنگیم بسیار شد و به یاد لحظه عقد ومراسم خطبه خوانی و موقعی که برای اولین بار به هم محرم شدیم،لحظه ای که احساس کردیم دیگه ما مال همیم افتادم وبرا اینکه یه کم آرامش بگیرم فیلم اون لحظات را تماشا کردم و برای همین نوشته اینبارم را با خطبه عقدمان از بیا ن گهر بار حضرت آیت الله ناصری که خداوند حافظ ایشان باشد تلاوت شد آغاز کردم.

تصور اینکه تا یکی دو هفته دیگر نتوانم روی ماهت را تماشا کنم و وجود مبارکت را در کنار خودم احساس کنم بسیار برایم سخت است اما باز همان توکل به پروردگار و امید به الطاف بسیار اوست که در تنهایی یار ما بندگان است و به ما آرامش میدهد و مثل همیشه از بلندای بزرگواری و عظمتش صبر و تحمل در مقابل مسایل زندگی و به خصوص طاقت در لحظات دوری از عزیزترین زندگیم را میخواهم.

زمان کوتاه است و سخن بسیار اما هر کجا که هستی برایت آرزوی صحت و سلامتی میکنم و من هم از خدا میخواهم تا به هردو یمان تحمل دوری و عمل به وظایفمان در این فاصله و در همه عمر را بدهدواین شعر را به تو که همه وجودمی تقدیم میکنم:

آنقدر عاشق میشم/آنقر از تو میگم که میون اسم تو توی آسمون عشق رنگین کمون پیدابشه / آنقدر عاشق میشم که توسرزمین عشق بعد مجنون یه نفر صاحب نشون پیدا بشه /تو مگه قلب منی که صدای نفسات هرجا هستم با منه/تو مگه عمر منی که دم و باز دمم تو رو فریاد میزنه،فقط تورو داره فریاد میزنه /تو هوای تازه زندگی هستی که تو قصر آرزوهایم نشستی/توهمون معجزه و لطف خدایی که طلسم نا امیدیمو شکستی/میون گلها نرو سخته پیدا کردنت آخه تو خودت گلی چه قشنگه دیدنت/ میون گلها نرو سخته پیدا کردنت کل خجالت میکشه از تو و خندیدنت

هرکجا و در هر حالی که هستی آرزو میکنم در کمال صحت و سلامت ودر کار هایت پیروز و موفق و شاداب باشی

?

قربانت

ساحل آرامش تو:الهام


[ دوشنبه 88/12/10 ] [ 1:27 صبح ] [ ساحل آرامش ] [ نظرات () ]
باسمه تعالی
سلام عزیزتر از جانم
یک هفته ای هست که روی معصوم و پاکت را نظاره نکرده ام !
امیدوارم در هر کجا هستی به سلامت باشی و با نشاط به وظایفت عمل نمایی !
نور دیده ام !
گاهی اوقات به حدی دل تنگت می شوم که حس هیچ کاری را ندارم !
امیدوارم هر چه زودتر دیدگانم به جمال دلربایت نورانی گردد !
قربانت گردم !
اگر تعهدات زندگی و اجتماعی نبود به حضور تو می شتافتم، و چهره ی پرفروغت را نظاره گر می شدم !
از خداوند پیوند دهنده قلبها می خواهم روز به روز بر شراره های عشق تو در دلم بیفزاید و فراق تو را بر من قابل تحمل فرماید !
دوست دارت
محمدرضا


[ جمعه 88/12/7 ] [ 2:50 صبح ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

حس میکنم که این روزا/ بد جوری عاشقت شدم
چند وقته که دلم میگه /عاشق تو شم دیگه
نه عادت نه یک هوس / برام شدی مثل نفس
من تو بهشتم و تو فرشتمی /تومال منی وتو گل منی
اگه دنیارم  بدن به جای تو /فقط تویی که تو سرنوشتمی
دنیا رو گشتم تا رسیدم به تو /فرق میکنه واسه من چشمای تو
آره دوست دارم من تا پای جون /هر چی بخوای میدم تو پیشم بمون

آره واقعا اگه دنیارم بدهند به جای تو فقط تویی که تو سرنوشتمی و واقعا اگه  خدا که پشت و پناه هردومونه تو پرانتز قرار بدیم تنها کسی که همه چیزمه ،همه کسمه وحتی بیشتر از جونم دوسش دارم تویی خیلیم برام جالبه چون هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی یکیا تا این حد یعنی حتی از جونمم بیشتر دوست داشته باشم.میدونی چیه فقط از خدا صبر میخوام  ازش میخوام تا کمکم کنه تا در برخورد با مسایل زندگی به درستی و عاقلانه وصبورانه رفتار کنم ونه تنها به خودم بلکه به هر دومون صبر و آرامش را در کنار توکل و تلاش روز افزون هدیه کند تا بتوانیم در لحظات شادی وخوبی و خدای ناکرده غم و سختی در کنار هم و پا به پای همدیگه سنگ صبور هم باشیم و بتونیم به هم  کمک کنیم تا  بتونیم پله های پیشرفت و ترقی  را  با سلامتی طی کنیم

ساحل آرامشت


[ یکشنبه 88/10/13 ] [ 4:56 عصر ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]
به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست
این اولین پستی است که آب زلال در کنار ساحل آرامش می نگارد و هر دو در کنار هم دست بر دعا برمی داریم از خداوند حکیم می خواهیم :
- شیرینی زندگی مشترکمان را دوچندان و ادامه دار قرار دهد .
و دیگر اینکه :
- اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا .
ای هستی بخش گیتی آفرین :
زندگی پر خیر و برکت، توام با سلامتی، شادی،شادابی، صبر، ایمان و توکل واقعی همراه با  موفقیت روز افزون برایمان رقم بزن و تنها خودت باری رسان ما در گردنه های سخت زندگی باش .
.
.
.
.
.
.
.
.
همیشه اول می نوشتم بعد دعا می کردم ولی این بار ترجیح دادیم اول از باریتعالی بخواهیم و سپس بنگاریم .
.
.
.
.
.
.
.
.
دست تو دستم ...
قلبت رو قلبم ...
لبت رو لبم ...
عشقت تو دلم ...
چشام تو چشت ...
فکرام تو فکرت ...
هزارتا بوسه روی دو پلکت ...
خیلی دل بهت بستم ...
با تو من خیلی خوشبختم ...
دل من تو را کم داره ...
هر شب و هر شب هر شب ...
... .
همین و بس ... .
آب زلال در کنار ساحل آرامش

[ شنبه 88/7/25 ] [ 11:28 عصر ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

بسمه تعالی
باز دلم هوای کعبه کرده
یاد صفا و مروه و مدینه کرده
  یاد بقیع و یاد اون ائمه
که مانده اند غریب توی مدینه
یاد بین الحرمین و یاد زهرا
یاد قبر مخفی و یاد یار تنها
 هر جایی گذر کنی توی مدینه
غم داره پا میزاره درون سینه
غم غربت اون قبرای خاکی
که شده درون سینه تو حاکی
کاش یه روز بیاد،بیای آقا جون
که کنم جون و دلم در ره تو قربون
بنمایی قبر مادر غریبت
تا منم بشم آقا جونم حبیبت

تقدیم به آب زلال جاری در روح وجانم


[ دوشنبه 88/6/2 ] [ 3:32 عصر ] [ ساحل آرامش ] [ نظرات () ]

خواستم زیبا گلی را زینت خاطر کنم، دیدم اندر خاطرم جز تو گلی نیست .

پیامی دیگر از شکر زندگیم


[ دوشنبه 88/6/2 ] [ 7:7 صبح ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم
انه خیر ناصر و معین
الحمد لله رب العالمین، الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین علیهم السلام

اکنون که در حال نگارش این برگ از زندگی خود هستم، چهره در روضه ی پاک نبوی صلی الله علیه و آله دارم .
قطعه ای از بهشت الهی که نصیب خلق نموده است .
خدایا !
نمی دانم چگونه خواهم توانست دل از این جنت الهی بکنم و راهی دیار خود گردم !
ولی شکرت که پس از آن چند صباحی از عمرم را در حرم خودت مهمان هستم .
چه می شود کرد ؟
باید خود را به قضای الهی سپرد !!؟
معبودا !
غریب تر از حبیبت را کجا می توان یافت ؟
غربت ... .
آری غربت ... .
اگر غریب نبود قبور پاره های تنش به چنین وضعی دچار نمی شد .
اگر غریب نبود کسانی در کنارش دفن نمی شدند که آورده هایش را بدعت خواندند .
اگر غریب نبود حرم امنش دچار جاهلیت عصر جدید نمی شد .
خدایا !
نبیت را از غم غربت برهان .
معبودا !
ما را به حقایق دین پیامبرت آشنا بگردان و پس از آن جان ناقابل ما را بگیر !
کردگارا !
اشتباه فراوان نموده ایم، همه را به جمال نورانی خاتم پیامبرانت ببخشای و ما را همچون نوزادی تازه متولد شده پاک گردان .
همین و بس ...
سه شنبه 13/5/1388 – ساعت 1:45 بامداد به وقت مدینه
مقابل روضة النبی


[ دوشنبه 88/6/2 ] [ 7:4 صبح ] [ آب زلال ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 89696